واژه ابتذال پس از جنگ جهانی با تبلیغات مکتب فرانکفورت وارد فلسفه شد

غیر انسانی شدن علوم انسانی- بخش دوم
غیر انسانی شدن علوم انسانی | از شما دعوت میکنیم این مطلب را دنبال کنید.
نویسنده: پیر دورتیگیه
مرگ مدرسه و دانشگاه
جریانی بهواسطه تخریب آموزشهای زبانی در کشورهای مختلف سعی در تضعیف عمومی قدرت تفکر در جهان مدرن دارد. این مساله تنها محدد به غرب نمیشود. برای مثال، در کشوری مانند #مغرب وجود ۶۰ درصد بیسواد با وجود جمعیت جوانی بالغ بر ۷۵ در صد عجیب به نظر میرسد. این پدیدهای است که نویسنده مشهور فرانسوی با نام «ژان پل بریژلی» در کتابی با عنوان «خلق حمقها؛ مرگ برنامهریزی شده مدرسه» به آن پرداخته است؛ این مرگ مدرسه به ابتذال تفکر انجامید است در راستای همین موجی است که کلمات زیادی چون دستور زبان، زیباشناسی، هنر نوشتن و یا منطق یا هنر تفکر در حال حذف شدن از فرهنگنامههای لغت است.
کلماتی چون عاقبت، دلالت که در مقاطعی از تحصیل و حدود سن ۱۱ سالگی به کودکان آموزش داده میشد، برای دانش آموزان امروز کلماتی نامأنوس و غیر آشناست. این اتفاق عملاً در راستای سیاست حذف تفکر و عاقبت اندیشی از سنین پایین است. امروز دانشآموزان چنان پرورش میبینند که گویی فقط امروز است که باید به آن بیندیشند و نگرانی و تفکر در مورد آینده از دایره لغات و دایره ذهنی آنها حذف شده است.
عملاً برای افرادی که هم نسل من هستند، واضح و مبرهن است وقایعی که امروز شاهد آن هستیم و آن را تجربه میکنیم، چیزی جز آشکار شدن دروغ تاریخی مارکسیستها به بشریت نیست.
به یاد دارم در زمان تحصیل خودم در دانشگاه، استادی داشتم که مدام در هر جلسه تاکید میکرد: قدرت در غرب به شدت و به جد به دنبال انحطاط فرهنگ و استضعاف تفکر است.
این اقدام و این تلاش صرفاً برای این بود که نسل آینده نتواند قضاوت کند و قدرت تشخیص خوب و بد را نداشته باشد. همچنین برای این بود که نسل بعدی قادر به قضاوت ارزشها و در کل ارزشگذاری نباشد و توان تفکر قیاسی از او سلب شود.
در یکی از سفرهایی که به ایران داشتم، با یکی از استادان #فلسفه صحبت کردم که میگفت سالهای زیادی است که روی این طرح مطالعه میکند و حالا میتواند با قطعیت نتیجهاش را با من به اشتراک بگذارد؛ آن هم این بود که سیستم آموزشی در جهان به دنبال حذف فرهنگ در آموزش است. فرهنگی که بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ به ویژه در ایران از اهمیت بالایی برخوردار شد و بسیاری به دنبال آن هستند که ایرانیها را از آن دور کنند.
این استاد فلسفه به من گفت: دیگر لازم نیست به دنبال آموزش باشید، آنچه مهم است و باید به دنبال آن بروید مرگ تفکر است، مرگ فرهنگ، مرگ قدرت تشخیص و این در نهایت یعنی مرگ انسانیت.
در نتیجه این سیاست، ایدئولوژیپروری، جایگزین تفکر شد و به قول افلاطون: «دیگر ما برای رسیدن به چیزی در مورد چیزی صحبت نمیکنیم»، بلکه در اذهان دیگران کنکاش میکنیم تا لایههای درونی آنها را کشف کنیم. این اتفاقی است که در اروپا، به ویژه در آلمان و بعد از جنگ فرانکفورت افتاد.
مکتب مارکسیسم که بعد از جنگ جهانی اول ظهور پیدا کرد، بنای خود را در جامعه مدنی بنیان نهاد، تا از این طریق بتواند انقلابی ریشهای را برنامهریزی کند. انقلابی که نتیجه آن تغییری بنیادین است؛ تغییر در روانشناسی، اصول مارکسیستی، بنیادگرایی و در تفکر بیهدفی، طرحی که به بدن بیسر میماند و به دنبال احیای مالکیت جدید بود.
این طرح در ابتدا روندی نه چندان سریع داشت و با تغییر در تکنیکهای آموزشی کار خود را آغاز کرد، تکنیکهایی که به دنبال جایگزینی فرهنگ جدید بود و میخواست تحلیل منطقی را حذف کند و در نهایت این کار را به روشهای مختلف انجام داد که یکی از آنها حذف نمونههای قدیمی از نظام آموزشی بود.
کتابهای تاریخ هر روز نازکتر و نحیفتر شدند، دیگر کمتر ارجاعی به منابع کهن در سیستم آموزشی به چشم میخورد، مباحث فکری در مورد تمدنهای کهن یا از بین رفت و یا تغییر مفهوم داد.
این تغییرات فقط در حوزه ادبیات و علوم انسانی رخ نداد، بلکه در حوزه ریاضیات و علم فیزیک هم اتفاق مشابهی افتاد. هندیشه قدیمی و ریاضیات سنتی جای خود را به ریاضیات جدید و جبر داد که تنها شمایی کلی از علم ریاضیات واقعی است.
چیزی که نتیجه آن آموزش مهندسینی است که تنها قادر هستند مدلها را الگوبرداری کنند و یا طرح مهندسی معکوس را اجرا نمایند و دیگر قادر به ساخت و خلق مدل منحصر به فرد خود نیستند.
مهندسان امروز اگر الگو نداشته باشند، کمتر قادر هستند فکر خود را مهندسی کنند و الگوی بدیل ارائه دهند. این یعنی قدرت فردی خلق در حوزههای مختلف در حال از بین رفتن است که همه در حوزههای مختلف آموزشی به روشهای گوناگون به دنبال تقلید هستند.
تقریباً از دهه ۶۰ به بعد استادان دانشگاه مدام از این شکایت میکنند که دانشجویان، دیگر تمرکز قبل را ندارند و دروس را به صورت عمیق فرانمیگیرند. این افراد معتقدند که علوم، بیشتر به سمت اقتصاد گرایش پیدا کرده و ادبیات به سوی روانکاوی رفته است.
آنها بر این عقیدهاند که علوم انسانی از ریاضیات محض یا شناخت تئوریهای فیزیک فاصله گرفته و دیگر خبری از فلسفه یا متافیزیک واقعی در علوم انسانی نیست.
این رویکرد منجر شده تجزیه و تحلیل وتعقل در علوم بسیار ضعیف شود و برای مثال، نگاه به مذهب و یا سیاست در حد مبانی نظری است و کنکاش و جستوجو در این مباحث تقریباً متوقف شده است.
در دانشگاههای فرانسه تصمیم گرفته بودند واحد #منطق را از رشته فلسفه حذف کنند. این تصیم یعنی از این به بعد قرار است در کشور من فلسفه را به ذهنها تزریق کنند و از این پس قرار نیست دانشجویان، خود فکر کنند، بلکه به آنها فکر داده میشود. این اقدام به این میماند که شما یک شیر را کور کنید؛ هر چند که ماهیت شیر تغییر نکرده، اما دیگر قادر نیست تواناییهایش را به خوبی بروز دهد.
حال چگونه ممکن است رشتهای مانند فلسفه که بنیان آن بر اساس تفکر است، از منطق، فاکتور بگیرد و آن را واحدی اضافه بپندارد. این همان خوابی است که سالهاست برای ما دیدهاند؛ برای رسیدن به مرتبهای بالاتر در را میشناسیم، ولی قادر به باز کردن آن نیستم.
نکته دیگر اینکه سلطه فراماسونری در جهان است که باعث شده امروز ما شاهد چنین روزگاری باشیم. همین امر موجب شده علومی مانند الهیات یا متافیزیک در علوم انسانی به درسهایی تبدیل شوند که فقط قرار است ما را با نگاهی سطحی و بیخاصیت و دورنمایی کلی آشنا کند و قرار نیست این علوم روش فکر کردن و روش تعمق کردن را به ما بیاموزند.
تقلا برای تفکر: راهبردی علیه استبذال
در دنیای امروز، غرب باید ذات بدی را بشناسد و در مقابلش واکنشی هر چند جزئی نشان دهد، حتی اگر این دارو کارگر هم نباشد، اما تلاش برای درمان آن ارزشمند است.
هایدگر در مطالعاتش به این امر مهم پرداخته است که در آینده، تفکر و قدرت تعقل به دستیابهای سطحی و بیارزش تبدیل میشود.
او در نوشتههایش نگران بود که تفکر به مرور زمان توسط خودش از بین برود و شعارهایی چون حقوق بشر و راهحلهای سیاسیون برای مسائل بشری ریشه به تیشه آن بزند.
تفکر در زبان لاتین از واژه Logos به معنای Logique یعنی تفکر واقعی میآید. تفکر یعنی بررسی منطقی موضوعات و به این معنا نیست که فرد باید خود را در ذهنیات خود رها کند.
تفاوت بین یک تفکر عمیق و سطحی، در توانایی به اختیار گرفتن تعقل و قضاوت است. این چنین است که تفکر در طول سالها متحول شده و از یک عمل عمیق به عملی سحطی و در حال حاضر مبتدل تبدیل شده است.
عملی که منطق عقلانی را به تفکری راحتطلب تبدیل کرد. این همان تفکری است که گوش میدهد، اما اصلاً نمیفهمد. این همان چیزی است که «هانری کربن» در «درآمدی بر متافیزیک» مینویسد:
«ما مدام اینجا و آنجا میشنویم که در نوشتههای ملی ـ سوسیالیستی از این و آن حرف میزنند. اما به زبانی که نه ربطی به واقعیت دارد و نه میتواند بزرگی وقایع را توصیف کند.»
این همان بحثی است که در قرن نوزدهم درباره کمونیسم گفته میشد و بزرگان آن زمان، مانند «ریچارد و اگنر» معتقد بودند کمونیسم موجب شده، سطح تفکر و تعقل در انسانها به حدی پایین بیاید که مردم فقط به دیدههای خود اعتماد کنند و ندیدهها را به تمسخر بگیرند و باور دارند نادیدهها ارزش بحثپذیری ندارد.
امروز چه در کشورهای فقیر و چه ثروتمند، سخن از آزادی است، بدون اینکه به عمق این کلمه بیندیشم و پیچشهای این واژه را بشناسیم و موانع آن را بدانیم. آزادی برای ما دقیقاً پرواز برای یک پرنده است، که آرزو میکرد ای کاش مقاومت جریان هوا نبود تا میتوانست خیلی بهتر و بیشتر، پرواز کند.
نگاه تک بعدی به مسائل باعث میشود هرگز به سوالاتی که در درون انسانهاست، پاسخی داده نشود. یک عبارت خیلی معروفی در #فرانسه هست که میگویند: «علم بدون بصیرت به معنای نابودی روح است.» این به معنای این نیست که بصیرت بر علم، ارجحیت دارد، ولی مانند کاری که مادر با فرزند خود میکند تا بزرگ شود و او را تربیت میکند و به نیازهای او پاسخ میدهد، نسبت علم و بصیرت هم دقیقاً همین روال است.
ابتذال فکری که امروز در روزنامهنگاری و علوم مربوط به رسانه حکفرما شده، این حس را به مخاطب میدهد. که روزنامهنگاری و علم رسانه به علمی ساکن تبدیل گشته و روزنامه نگار در پشت میز تحریر خود وقایع را گزارش میدهد.
تمام قضاوتهایی که امروز به اشتباه در مورد وقایع و رویدادها صورت میگیرد از این جهت است که دنیای امروز، تسخیر شده علوم انفورماتیک است و قدرت تعقل وتأمل در مسائل، توسط این علوم از انسانها در حال سلب شدن است.
البته این بدین معنا نیست که ابتذال فکری در دنیای امروز به دلیل تسلط علوم انفورماتیک است؛ اما به جرأت میتوان گفت که اشاعه این علوم در نیای مدرن موجب سطحینگری و کلی گویی شده است. پدیهای که در حال جهانی شدن است و به تدریج، قدرت ریزبینی و ریزاندیشی را از انسانها میگیرد. به ابتذال کشیدن تفکر به معنای حذف و یا نابودی آن نیست، بلکه به این معناست که جریانهای امروزی در دنیای مدرن میخواهند فلسفه و متافیزک را منفور کنند و از این طریق تعقل را بسیار محدود و کم عمق جلوه دهند. این جریان در حال حاضر قصد دارد بشریت را محدود به خواستههای سطحی و مادی نماید و اقتصاد را به دغدغه اول و آخر او تبدیل کند و از این طریق دامنه حضور تعقل و تفکر را در زندگی انسانها محدود و خلاصه نماید.
سایت باشگاه اندیشه
لطفاً این مطلب را به اشتراکگذاری بگذارید!
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در رددیت کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- Click to share on Skype (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی WhatsApp کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری روی تامبلر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک کنید تا روی گوگل+ به اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری رو هم میهن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری رو فیسنما کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاری رو کلوپ کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
جستجو در سایت
- دانلود طنز سیاسی دکتر سلام ۱۶۹
- دانلود سخنرانی حجه الإسلام معمار منتظرین – ...
- ترجمان – رنج تو نامی دارد
- باید به اربابان رایانهای جدید خوشامد بگوییم
- پرونده: مخدرها، از میدان جنگ تا پسکوچههای ...
- باشگاه اندیشه › وداع با تمامیتخواهی فرهنگی
- نسخۀ صوتی: حسرت برای گذشتهای که هرگز نبوده
- باشگاه اندیشه › منطقباورانی اسیرِ جادوی ...
- آیا رباتها آزادمان خواهند کرد؟
- مخترع «واقعیت مجازی» میگوید همین حالا ...
آخرین دیدگاهها
- محدثه در همه چیز در مورد عروسکهای سکسی لولیتا
- ناشناس در دانلود قسمت دوازدهم مستند خارج از دید
- فرزانه در دانلود سخنرانی حجه الإسلام معمار منتظرین – محرم ۹۷
- بینام در انجمن گپ و گفت خریداران کلیه
- مجتبی در انجمن گپ و گفت خریداران کلیه
دیدگاه ها (0)